اشراقی نیا چون من تا آخر تایم اداری میمونم اونوقت ب داییم گفتم بیاد دنبالم با محمد خب چون تلفنمو جواب دادم و معاونت درمان گفت ک 5 تا بیمارستان نیرو میخوان و من اینجا گیر افتادم حالم خرابه ک خب داشتم فکر میکردم داییمو دیدم گریه کنم ولی حال ناله کردن و درد و دل ندارم ناهار نخوردم با کفایتی خیلی حرف زدم با یاسینی ولی حالم خوب نیست با نخعیم، ک خب گفت حکمت بوده قسمت بوده شاید، نمیخوام این حرفو بزنم شاید با یکی تو این رفتنو اومدن آشنا شدی
خب چون امروز یکی از خانه سالمندان مرخص شد و اون آقاهه نمیفهمید حرف منو چون نشد با جمالی حرف بزنم چون سرکار داشت اشکم میریخت چون معاونت درمان گفت 3 شنبه میام ویزیت چون آماده ام چون با مریم حرف زدم چون گفت منم غصه دارم چون دلم گریه میخواهد