loading...

من واقعی

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است .

بازدید : 366
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 16:37

جلو آیینه کرممو که زدم گفتم اوه شت دختر امروز روز تو نیست

امروز اصن ب فکر جذب کردن کسی نباش

با این حال نتونستم طاقت بیارم بعد از راند گفتم میرم مستقیم با دکتر هدایت حرف میزنم اینجوری‌ی سرم زدم ب کلینیک تا وارد شدم دیدم عه این صندوق دار ک آقای خاکیه

ب خدمه‌ی اونجا یه علامت دادم ک این اینجا چیکار میکنه انگار خودشم ن میخواس من ببینمش

خلاصه اینکه یه برخورد ریزو تمام

بعدش رفتم بالا تو پانسیون جلو ایننه یه نگا ب خودم کردم ودیدم واقعا کرمم رو پوستم نخوابیده ریملم ریخته موهام‌ی حالیه ب خودم گفتم لعنتی

با اینحال کوتاه نیومدم حدودا‌ی 1 با یه شماره پرونده رفتم باز پیشش فامیل بیمار توکل بود

گف میدونی توکلا مال کجاین گفتم ن فهمیدم میخواد سر حرفو باز کنه دل ب دلش دادم و اومدم دم آخر داشتت صندلی میچیدن گفتم اینا برای چیه گفت امتحان دینی دارن😁

گفتم وا، واقعا برا چیه

خودشم نمی‌دونست پرسید بعد خدمه بهش گفت یه روز اومدی اینجا دخترمون اذیت نکن هیچی نگفت خیلی سرش تو گوشیش بود 😑

بعد دیگه من رو ب خدمه دستامو قلب کردم و اومدم

صبم تو راند دیدم آقای بهشتی داره چندتا گلو تو یه لیوان میزاره گفتم اینا کجا بوده گف همراه بیمار آورده گفتم من یکیشو میخوام 😉

ازش یکیشو گرفتم و خوشحال شدم

روزی بود ک جذاب نبودم ولی خوشحال بودم

فهمیدم خوشحال بودن مهم تر از جذاب بودنه

در مسیر روشن شدگی (۹)
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی